تیاتر افغانستان.
تیاتر هنری است که مخاطبانش را به واقعیتهای زندگی و سپس به حقیقتهای ایدهآل آن ارجاع دهد و با قرار دادن تماشاگران در موقعیتها و داستانهای خود زندگی، آنان را به نگرههای نوین و آرزوطلبیهای کمالیافتهتری رهنمون کند.
در کنار این حقیقتها لذت مواجهه، مکاشفه حسی و ذهنی و نیز سرگرم شدن را به آنها ارزانی دارد؛ طوری که تماشاگر از لحاظ روحی و روانی در فضای مفرحتر و همزمان اندیشمندانهتری قرار بگیرد.
در حالیکه هنر تیاتر در افغانستان پیشینهای کهن دارد و سرآغاز آن که با نام تیاتر سنتی افغانستان گره خورده، در افغانستان به صورت قصهخوانی و تمثیل داستانهای عشقی مانند لیلی و مجنون، وامق و عذرا و یا روایتهای حماسی، مانند واقعه کربلا در روزهای خاصی از سال، در شهرها و بازارها و یا مکانهای تفریحی، توسط مداحان و راویان با پوشش و ژستها و بیانهای خاصی به نمایش گذاشته میشد.
هر یک از این مداحان، شاگردانی داشتند که باید سالها در کلاس درس استاد میبودند و نباید طریقت استاد دیگری را در پیش میگرفتند. زمانی که استاد توانایی مداحیگری را در شاگردی میدید، آن وقت اذن به کار او میداد و این گونه یک شاگرد، مداح میشد.
بعد از مداحان، سادوها یا درویشان هندی گروه دیگری بودند که فصل تازهای را در تاریخ تیاتر افغانستان گشودند. این گروهها اغلب به نقاط مختلف سفر میکردند و با ایراد سخنرانیهای توام با جذبه و هیجان و صحنهآفرینیهای شگفت، توجه مردم را به خود جلب میکردند.
نوع ژانر نمایش هم در شرایط و موقعیتهای گوناگون زندگی اجتماعی متفاوت است و کاربری هر کدام به نیازهای فرهنگی و روحی و روانی جامعه برمیگردد؛ اما یک الزام اساسی در همه حال وجود دارد؛ لازم است مایه اعتلای روحی و احیای نیروها و عوامل حیاتبخش زندگی شود.
ولی چرا این اتفاق مهم در حوزه تیاتر کشور ما رخ نمیدهد یا به ندرت با آن روبهرو هستیم، جای پرسش است.
یکی از علل عمده ضعف تیاتر افغانستان، فاصله گرفتن محتوا و مضمون نمایشها از تمها و موقعیتهای خود زندگی است. نمایشهایی که روی صحنه اجرا میشوند، همانند نویسندگان آنها دچار ازخودبیگانگی و جدا افتادگی شدهاند.
وقتی موضوع یک نمایش هیچ ارتباط و سنخیتی با زندگی مردم ندارد، این به آن معناست که تیاتر از چرخه زندگی خارج شده و به وضعیت عینی و واقعی مردم و آرمانها و ایدهآلهای آنان بیاعتناست.
بدهنجاری های تیاتر ولایات ، مدت هاست كه مثل میخ در بیخ گلوی دلواپسان تیاتر، فرورفته است.
موجودیت تیاتر ولایات ، در غنای تیاتر پایتخت، هماره روزگار حكم یك گنجینه را داشته است. گنجینه ای كه كلیدش هرگز در اختیار گروه های ولایاتی نبوده است و نیست.
فرهنگ اقوام افغانی، آداب و آئین های شهرهای مرزی، اساطیر و افسانه های 5000 ساله، حماسه های شکست برتانیایی وقت، امپراطوری های محمود غزنوی، احمد شاه ابدالی، دل حادثه در ادبیات مناطق مختلف و آن زبان سرشار از متل ها و مثل ها و استعارات خراسان، همیشه و همواره مثل یك چشمه جوشیده است، چشمه ای كه به وسیله یك نقب پیچ در پیچ خوفناك از آن سوی جنگل ها و كوه ها و كویرها به بستر تیاتر پایتخت منتقل شده بی آنكه از سخاوت سیراب كننده اش، گل نمی بر لب های خشك و ترك خورده دشت و دمن و دامنه ها بنشیند و این قصه جگرسوز، از آن دوران تا امروز، همچنان و هنوز ادامه دارد. با این تفاوت كه در آن روزگاران استعدادهای مثل سایین قناد، صلاحالدین سلجوقی و آقای علی رونق خود را به کابل رساندند اما در قله بالا تیاتر پایتخت، پر ریختند ولی امروز به گمان من درخشان ترین استعدادهای تیاتری ما، جوان هایی هستند كه بر حسب ندرتی نادر به کابل كوچ كرده اند و با اتكا به تجربه ناكامی های نسل میانه، بر قله بالا تیاتر پایتخت ایستاده اند. اما، آیا حضور این چند جوان را می توان بهای پرداخت شده همه استعدادهای متروك و منزوی محسوب داشت؟
تفاوت دیگر آنكه، در آن دوران انتساب سیاهه ضعف های امور اجر ای تیاتر به مدیران دولت های استخمار دل شیر می طلبید. گفتن و نوشتن همان و منزوی شدن همان. ولی امروزه روز مقصر شمردن و كوبیدن مسئولان تیاتر، یك رسم شده است. بهایی در حیطه مدیریت یا كلید رمزی در تضمین تداوم احكام مدیرانی كه در برابر این انتقادهای سطحی و شخصی، مصونیت پیدا كرده اند. واقعیت این است كه ماهیت این خرده فرمایش های ارزان بها، اصل انتقاد را از سكه انداخته است. كار به جایی رسیده كه اگر دو تا كلمه حرف حساب هم داشته باشی از مطرح كردنش پروا می كنی كه مبادا تو هم نوعی از انواع مخالف خوان معمول و متداول قلمداد شوی. مخالف نوازان فرصت یاب و امتیاز شناسی كه برای بلع اعتبارات مالی تیاتر، دندان گرد و اشتهایی سیری ناپذیر دارند. و این، نه بدان معناست كه تیاتر افغانستان از مدیریتی بی نقص برخوردار است، چه ابله باشم اگر بخواهم چشم هایم را بر نقایص آئین نامه های اجرایی و تصمیم های اشتباه مدیران ببندم و ابله تر آن زمانی كه همه نقایص را به مدیریت تیاتر منتسب كنم.
اگر مدیریت تیاتر هزار مشكل داشته باشد، من و تو، در مقام اهل صحنه، به عنوان نویسنده و كارگردان و بازیگر و طراح و... هزار و یك مشكل داریم كه یكی از آن ها هزار و یكمین اش تیاتر نه برای هنر، تیاتر نه برای تیاتر، تیاتر نه برای مردم، تیاتر نه برای لذت و خدمت و اعتبار، نه، هیچ كدام مهم نیست، تیاتر برای پول، فقط پول. سمندری 2014/9/3
نظرات شما عزیزان:

پاسخ:thanks
پاسخ:thanks
پاسخ:thanks




.: Weblog Themes By Pichak :.